ادبیات شعرهنر
آوای شعر / احمد شاملو
من، در رویای خود دنیایی را میبینم،
که در آن، هیچ انسانی انسان دیگر را،
خوار نمیشمارد.
زمین، از عشق و دوستی سرشار است…
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را میآراید.
من در رویای خود، دنیایی را میبینم
که در آن، همهگان، راه گرامی ِ آزادی را میشناسند.
” حسد “، جان را نمیگزد و
” طمع “، روزگار را بر ما سیاه نمیکند.
من، در رویای خود دنیایی را میبینم
که در آن، سیاه یا سفید، از هر نژادی که هستند،
از نعمتهای گستردهی زمین سهم میبرد.
هر انسانی ” آزاد ” است.
شور بختی از شرم، سر به زیر میافکند
و شادی همچون ” مرواریدی ” گران قیمت
نیازهای تمامی ِ بشریت را بر میآورد.
چنین است دنیای ” رویای ” من !
گزینهای از اشعار شاعران جهان، دفتر دوم |
ترجمه: احمد شاملو