” سپیده”
در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جوبیار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید
است خطی ز نور روی سیاهی
سپید گویی بر آبنوس درخشد زر
دویار ها سایه ها شده ویران
دستگاه نگاه در افق دور
سپید کاخی بلند ساخته با مرمر