۷ نیاز عاطفی کودک که بر اعتماد به نفس و عزت نفس تأثیر می گذارد
درک نیازهای عاطفی فرزندانمان و اینکه چگونه می توانیم آنها را برآورده کنیم اولین گام در حمایت از اعتماد به نفس و عزت نفس آنهاست.
آیا می خواهید راز تربیت کودکی با اعتماد به نفس، ایمن و دارای عزت نفس قوی را بدانید؟
نیازهای عاطفی آنها را برآورده کنید.
در حالی که این بیانیه بیش از حد ساده به نظر می رسد، درست است. وقتی ما به عنوان والدین به رفع نیازهای عاطفی فرزندانمان کمک می کنیم، در حال ساختن پایه ای هستیم که به فرزندانمان اجازه می دهد تا شکوفا شوند.
کودکانی که نیازهای عاطفی آنها برآورده می شود ، روابط قوی تری دارند، از نظر تحصیلی بهتر عمل می کنند و در طول زندگی خود انعطاف پذیرتر هستند.
و نه تنها برآوردن نیازهای عاطفی فرزندانمان به آنها کمک می کند، بلکه به ما نیز کمک می کند.
زیرا وقتی نیازهای بچه ها برآورده می شود، فرزندپروری ساده تر می شود. ما متوجه میشویم که جنگ و دعوای قدرتی کمتری با فرزندانمان داریم و ارتباط ما با آنها بهبود مییابد.
بنابراین نیازهای عاطفی کودک که برای این نوع رشد ضروری است چیست؟ و ملاقات با آنها به چه معناست؟
در اینجا هفت نیاز عاطفی ضروری وجود دارد که هر کودکی باید برآورده شود:
عشق بی قید و شرط
جای تعجب نیست که کودکان به عشق بی قید و شرط نیاز دارند. و بیشتر والدین نسبت به فرزندان خود عشق و محبت بی حد و حصر دارند.
اما مهم است که واقعاً معنای کلمه “بی قید و شرط” را در نظر بگیرید. اگر ما واقعاً بدون قید و شرط عشق را به فرزندان خود ابراز می کنیم، آنگاه عشق و محبت ما نمی تواند به هر کاری که فرزندمان انجام می دهد، می گوید یا احساس می کند محدود شود.
به عنوان مثال، حتی اگر فرزندمان برادرش را بزند، بر سر ما فریاد بزند و عصبانی شود، نمیتوانیم محبت خود را به عنوان تنبیه از او پس بگیریم . این می تواند باعث شود که فرزند ما باور کند که عشق ما مشروط به رفتار آنهاست. در حالی که تأیید ما از اعمال آنها قطعاً می تواند مشروط باشد، عشق و محبت ما هرگز نباید مشروط باشد.
ما همچنین نمیتوانیم اجازه دهیم رویاها، اهداف و جاهطلبیهایمان برای فرزندانمان مبهم باشد. فقط به این دلیل که امیدواریم مثلاً در بیسبال برتری داشته باشند، به این معنی نیست که آنها می خواهند یا می خواهند. به همین ترتیب، اگر آنها را وادار کنیم تا مسیر شغلی خاصی را دنبال کنند – در STEM، تجارت یا قانون – ممکن است فرزندانمان به این باور برسند که عشق ما منوط به تحقق این هدف است.
هر پدر و مادر دوست داشتنی دوست دارد فرزندش بدون قید و شرط احساس کند که دوستش دارد. این مفید است که بدانیم آیا اعمال ما و آنچه که به طور غیرمستقیم و مستقیم به فرزندانمان منتقل می کنیم واقعاً باعث می شود که آنها بدون قید و شرط دوست داشته شوند یا خیر.
یکدلی
یکی از اساسی ترین راه ها برای ایجاد ارتباط با فرزندانمان از طریق همدلی است.
وقتی با بچههایمان همدلی میکنیم، پلی برای احساسات آنها میسازیم و به آنها اجازه میدهیم بدانند که آنچه را که دارند میفهمند و با آنها همدردی میکنیم. این امر فرزندان ما را با احساس امنیت پر می کند – به آنها اجازه می دهد در ابراز احساسات خود احساس امنیت کنند – نه تنها در شرایط فعلی، بلکه در رابطه ما نیز.
اما بیایید صادق باشیم. وقتی فرزندانمان در بدترین حالت خود هستند، همدلی کردن می تواند چالش برانگیز باشد.
فرض کنید پسرتان پس از اینکه به او گفته شد زمان خوابیدن فرا رسیده است، با لگد روی یک سطل لگو لگد زد. پاسخ او تشدید کننده است، اما به وضوح نشان می دهد که او از کاری که از او خواسته شده است ناامید شده است. رفتار نامناسب او نتیجه ناپختگی و ناتوانی او در ابراز ناامیدی مناسب است.
غریزه طبیعی ما، در این مورد، احساس آزردگی و عصبانیت است و به دنبال آن تلاش می کنیم تا به فرزندمان بفهمانیم کاری که انجام داده اشتباه بوده است. اما اگر سرعت خود را کم کنیم، نفس عمیق بکشیم و ابتدا نسبت به احساسات او ابراز همدردی کنیم، نه تنها به آرامش پسرمان کمک می کند، بلکه او را برای مربیگری ما بازتر می کند.
هنگامی که او آرام شد، میتوانیم توضیحی درباره دلیل نامناسب بودن پاسخ او ارائه دهیم و به او کمک کنیم راههای بهتری برای ابراز ناامیدی بیابد. همچنین ممکن است متوجه شویم که او تمایل بیشتری برای انجام کاری که از او خواسته شده است، پس از اینکه نسبت به احساسات او ابراز همدردی کردیم، خواهد داشت.
اعتبار سنجی
همه می خواهند احساس اعتبار کنند – به خصوص بچه ها.
زمانی را در نظر بگیرید که با یکی از دوستانتان چت میکردید و به او درباره رفتار ناامیدکنندهای که رئیستان در محل کارتان با شما داشت، میگفتید. او سرش را به علامت “بله” تکان داد و با ابراز همان حیرت و انزجاری که شما احساس می کردید از شما حمایت کرد. در آن لحظه، احساس خوبی بود که کسی به ناامیدی شما اعتبار می داد.
حال تصور کنید فرزندتان با یک موقعیت ناامیدکننده مواجه است. شاید پسرتان در مدرسه با یکی از دوستانتان اختلاف پیدا کرد، یا دخترتان نقشی را در نمایشنامه ای که او انتظار داشت نگرفت. یا شاید کودک نوپای شما از اینکه باید زمین بازی را ترک کنید ناراحت است.
در این مواقع، به تشخیص و تایید احساسات کودک شما کمک می کند. درست مانند همدلی، اعتبارسنجی امنیت را افزایش می دهد که فرزندان ما هم با احساسات خود و هم در رابطه با ما احساس می کنند. این به آنها امکان می دهد بدانند که ما احساس و تجربه آنها را درک می کنیم.
فقط چند کلمه می تواند معجزه کند. از جمله: “این باید ناامید کننده بوده باشد که لیام اینطور از دستت ناراحت شود” یا “می دانم که از بازی در جعبه شنی لذت می بردی و نمی خواستی آنجا را ترک کنی.”
مرزها
در حالی که ایجاد مرزها برای فرزندتان به خودی خود یک نیاز عاطفی نیست، بچهها برای احساس ثبات عاطفی در آرزوی مرزهایی هستند.
در این مورد، مرزها به معنای راهنمایی کودکان به سمت درک درست و نادرست و کمک به آنها برای درک اینکه چه چیزی ایمن است و چه چیزی امن نیست. همچنین به معنای پیروی از یک روال روزانه و هفتگی برای ایجاد حس ثبات و پیش بینی پذیری در کودکان است.
بدون مرز، بچه ها می توانند از نظر عاطفی احساس ناآرامی و ناامنی کنند. وقتی دنیا نامطمئن به نظر می رسد، کودک بودن – جوان یا پیر – می تواند احساس ترس کند.
وقتی والدین با احترام رفتار خود را اصلاح می کنند یا قوانین خانواده را رعایت می کنند، برای فرزندان خود حد و مرز ایجاد می کنند. همچنین، پیروی از روالهای صبح، عصر و حتی شبخواب ، قابلیت پیشبینیپذیری در مورد ریتم روز ایجاد میکند و ناامیدی، سردرگمی و تحریکپذیری کودکان را کاهش میدهد.
پذیرش – پذیرفته شدن
همه می خواهند احساس کنند که همان چیزی که هستند پذیرفته شده اند. تصور کنید چقدر برای بچه ها قدرتمند است که به طور کامل توسط مهم ترین بزرگسالان زندگی خود – والدینشان – پذیرفته شوند.
پذیرش به معنای نادیده گرفتن روش هایی نیست که می توانیم به فرزندانمان کمک کنیم تا پیشرفت کنند یا به بهترین نسخه از خودشان تبدیل شوند. کودکان نابالغ هستند و برای گذر از جهان و یادگیری روش های صحیح رفتار و تعامل با دیگران به کمک بزرگسالان نیاز دارند.
در این مورد، پذیرش به معنای پذیرش واقعیت است که فرزندمان چه کسی است، نه آن چیزی که ما آرزو می کنیم. همچنین مستلزم درک تفاوت بین یک ویژگی شخصیتی – در این لحظه یا همیشه بیشتر – و حمایت از شخصیت بالغ بچههایمان است.
به عنوان مثال، اگر شخصیت دختر چهار ساله ما به گونهای باشد که مدام در حال حرکت باشد، انتظار اینکه او در یک کنسرت یک ساعته کاملاً بیحرکت بنشیند، غیرقابل قبول است. یا اگر پسرمان تصمیم بگیرد که از نقاشی بیشتر از ورزش لذت می برد، نادیده گرفتن یا کاهش این اشتیاق غیرقابل قبول است.
مشابه عشق بی قید و شرط، این مفید است که در نظر بگیریم که آیا در اعمال و گفتارمان با شخصیت فرزندانمان ارتباط برقرار می کنیم یا خیر. هر چه بیشتر به پذیرش فرزندانمان گرایش پیدا کنیم، آنها بیشتر شکوفا می شوند و از نظر عاطفی احساس امنیت می کنند.
احساس شنیده شدن
کودکان نیز مانند هر کس دیگری نیاز عاطفی دارند که احساس کنند به آنها گوش داده شده یا شنیده می شود. هنگامی که کودکان احساس نمی کنند شنیده می شوند، آنها عمل می کنند – یا با فریاد زدن، جیغ زدن، پرتاب کردن یا ضربه زدن، یا گاهی اوقات کودک به سادگی کنار می رود.
احساس شنیده شدن نیاز عاطفی کودکان به اعتبار و احترام را برآورده می کند. و هنگامی که کودکان احساس می کنند شنیده می شوند، نه تنها از عزت نفس مثبت حمایت می کنند، بلکه آنها را برای شنیدن آنچه باید به آنها بگوییم بازتر می کند.
کمک به کودکان احساس شنیده شدن مستلزم آن است که فعالانه گوش کنیم و سپس آنچه را که می گویند بازتاب دهیم. برای کودکان خردسال، این می تواند به معنای پایین آمدن به سطح آنها، نگاه کردن در چشمان آنها و تأیید/اعتبار بخشیدن به افکار و احساساتی باشد که با آنها ارتباط برقرار می کنند.
برای بچه های بزرگتر، این می تواند به معنای تایید نظرات آنها باشد حتی اگر با آنها مخالف باشیم. همچنین به این معنی است که به آنها اجازه میدهیم ناامیدی خود را ابراز کنند، حتی اگر لازم باشد آنها را در بیان مؤثر و به ترتیب ناامیدی راهنمایی کنیم.
متعلق بودن
هر انسانی باید احساس کند که به آن تعلق دارد – مهمتر از همه، متعلق به خانواده است.
نشان داده شده است که احساس تعلق بر رضایت از زندگی، بهزیستی عمومی، عملکرد شناختی، نتایج تحصیلی و سلامت جسمانی تأثیر دارد. این امنیت را برای فرد فراهم می کند و به او اجازه می دهد در مورد خود و آنچه که هستند احساس خوبی داشته باشد.
رفتار نادرست بچه ها اغلب به احساس تعلق آنها برمی گردد. کودکانی که به دنبال توجه بی مورد هستند، برای مثال، با قطع صحبت، فریاد زدن، صحبت کردن بی مورد، یا انجام کاری که به آنها گفته شده است، معمولا احساس می کنند که به آنها تعلق ندارند. آنها به اشتباه معتقدند که رفتارشان به آنها کمک می کند تا احساس تعلق بیشتری پیدا کنند.
والدین می توانند با گذراندن وقت ویژه با آنها، به رفع نیاز عاطفی فرزندشان به تعلق کمک کنند. این می تواند شامل خواندن کتاب با هم در شب یا اجازه دادن به فرزندتان برای انتخاب فعالیتی باشد که شما با هم انجام می دهید برای چند دقیقه هر روز.
تعدادی از راههای دیگر که ما نیازهای عاطفی را در این فهرست برآورده میکنیم نیز به احساس تعلق کمک میکند، مانند گوش دادن فعالانه و اعتبار بخشیدن به آنچه فرزندتان به شما میگوید. همچنین، پذیرفتن فرزندتان همانگونه که هست، جزء جدایی ناپذیر احساس تعلق اوست.
اهمیت
نیاز عاطفی به اهمیت تقریباً مترادف با احساس تعلق است. اما برای احساس اهمیت، باید احساس کرد که افکار، عقاید و باورهای آنها اهمیت دارد.
این امکان وجود دارد که اجازه دهیم فرزندانمان احساس کنند که دارای اهمیت هستند، بدون اینکه اجازه دهیم از رفتار بد خود خلاص شوند یا هر هوس و هوس خود را برآورده کنیم. به عنوان انسان های هنوز بالغ، کودکان به ما نیاز دارند تا آنها را به سمت رفتار مناسب هدایت کنیم (یعنی حد و مرز داشته باشیم) و به آنها اجازه دهیم استقلال خود را نشان دهند.
با این حال، ما میتوانیم با نشان دادن اینکه به آنها گوش میدهیم و نظرات و عقاید آنها را در نظر میگیریم (از طریق گوش دادن فعال و اعتبارسنجی) به فرزندانمان احساس اهمیت میکنیم. نشان دادن همدلی به فرزندانمان در مواقعی که مضطرب یا آسیب دیده اند و اجازه دادن به آنها برای ابراز عقاید بر خلاف نظر ما راه های دیگری است که می توانیم به آنها کمک کنیم احساس مهم بودن کنند.
چیزهای کوچکی هستند که می توانند تفاوت بزرگی ایجاد کنند
برآوردن نیازهای عاطفی فرزندانمان، و به نوبه خود، کمک به آنها برای احساس اطمینان و امنیت، به تغییرات کوچکی در نحوه تعامل ما با آنها منجر می شود.
با احترام گذاشتن به فرزندانمان، گوش دادن فعالانه، و اعتبار بخشیدن به افکار و نظرات آنها، همگی در حالی که آنها را در رفتار مناسب راهنمایی می کنیم، می توانیم فرزندان خود را به سمت یک زندگی با اعتماد به نفس، استقلال و خودکفایی سوق دهیم.
این به معنای بهره گیری از لحظات کوچک – نشان دادن این است که وقتی بچه هایمان حرفی برای گفتن دارند به حرف هایشان گوش می دهیم، به افکار و نظرات آنها احترام می گذاریم، و در صورت امکان برای آنها حد و مرزی قائل می شویم – تا آنها را به سمت امنیت عاطفی و اطمینان بیشتر سوق دهیم.