ادبیات شعر

آوای شعر/ انقراضِ قرن

ویسلاوا شیمبورسکا

قرار بود این قرنِ بیستمِ ما بهتر از قبل باشد
دیگر فرصت نمی‌کند این را ثابت کند
سال‌هایِ اندکی از آن مانده
سلانه سلانه پیش می‌رود
نفسش به شمار افتاده.

از بلاهایی که قرار نبود،
دیگر بیش از حد سرش آمده
و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد
اتفاق نیفتاده است.

نوشته های مشابه

قرار بود رو به بهار باشد
و از جمله رو به خوشبختی
قرار بود ترس، کوه‌ها و دره‌ها را خالی کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
به مقصد برسد.

قرار بود دیگر بدبختی‌هایی
مثلِ جنگ و گرسنگی و غیره
پیش نیاید.

قرار بود حرمتِ بی‌پناهیِ مردمِ بی‌دفاع حفظ شود
اعتماد و امثال آن.

کسی که می‌خواست در دنیا شاد باشد
با تکلیفی نشدنی مواجه می‌شود.

حماقت خنده‌دار نیست
حکمت شادی‌بخش نیست
امید
دیگر آن دخترِ جوان نیست
و غیره و غیره متاسفانه.

قرار بود خدا بلاخره به آدم نیکو و قدرتمند
ایمان بیاورد
اما هنوز که هنوز است نیکو و قدرتمند
دو آدمند.

چگونه باید زیست – کسی در نامه از من این را پرسید
که من خودم می‌خواستم همان را
از او بپرسم.

همانطور که در بالا آمد
دوباره و مثلِ همیشه
سوال‌هایی ضروری‌تر از سوال‌هایِ ساده‌لوحانه
وجود ندارد.

ترجمه از شهرام شیدایی از کتاب «آدم‌ها روی پل»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


این سایت با کمک گوگل ایمن شده است

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا